یادداشتهای شخصی احمدرضارحیمی



بیشتر مناظره اقای مهدیان و صدرالساداتی را دیدم در نوع خودش  مباحثی که مطرح شدخیلی جالب بود کلیت بحث در مورد عدالتخواهی بود و اینکه چطور بحث عدالت را در جامعه مطرح کنیم.اقای صدرالساداتی این اعتقاد را دارند که که باید فساد و فساد گر در جامعه به صورت مصداقی مطرح بشوند هرچند در نگاه اول این شیوه برای خود من خیلی جذابه مثلا بدونیم فلان مسئول چکار کرده و چه میکنه ولی قطعا این شیوه تبعات خاص خودش را دارد و یواش یواش وارد سیاه نمایی نظام اسلامی می شود. در مقابل آقای مهدیان معتقدند اول مصداقی راه به جایی نمیبره چرا که از لحاظ شرعی و قانونی نمیتوانیم همینطور آبروی افراد رو ببریم و آنها را در جامعه ترورشخصیت کنیم و مبارزه با فساد باید جریانی باشد دوم اینکه نیمه پر لیوان هم باید دیده شود اینکه همش بگیم فلانی خورد و برد این سیاه نماییه. این مناظره رو از دست ندهید.(

اینجا)



حضرت محمد(ص)فرمودند:

مَنْ سَلَکَ طَریقًا یَطْلُبُ فیهِ عِلْمًا سَلَکَ اللّهُ بِهِ طَریقًا إِلَى الْجَنَّةِ. وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَى الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجُوم لَیْلَةَالْبَدْرِ.»:

هر که راهى رود که در آن دانشى جوید، خداوند او را به راهى که به سوى بهشت است ببرد، و برترى عالِم بر عابد، مانند برترى ماه در شب چهارده، بر دیگر ستارگان است.

 


امسال فکر می کنم در مریض شدن رکورد شکنی کردم . داستان مریض شدنم از ایام ماه رمضان و در لیالی قدر شروع شد خیلی سخت و بد بود و باعث شد یک هفته نتوانم روز بگیرم به طوریکه خودم شک کردم که نکنه بیماریم جدی باشه و هنوز تشخیص داده نشده که الحمدلله بعد از چند روز در روند بهبودی تسریع شد و باعث رفع نگرانی خودم و خانواده بشود. یاز هم از پاییز تا امروز فکر میکنم این دفعه چهارم پنجم باشه که به پزشک مراجعه کرده باشم که اخرین دفعه آن پریشب بود وقتی که بازیی ایران و چین رو میدیدم بین دونیمه شرایط وضع بدنم ناگهان تغییر کرد و مجبور شدو بعد از بازی ساعت یازده شب به پزشک مراجعه کنم. این شاید طی سالیان اخیر بی سابقه باشه و نکته جالبتر اینکه در هر مریضی دوبار به پزشک مراجعه کردم تا روند بهبودی تسریع شود.


.:: شنبه 1397/8/5 - مسجد کوفه، آغاز پیاده روی .:: 

ساعت 9 صبح همه وسایل رو جمع کردیم و به سمت مسجد کوفه حرکت کردیم. مسجد کوفه تو برناممون نبود ولی دیروز تصمیم گرفتیم که حتما به  مسجد کوفه هم برویم. از موکب تا محلی که ونها برای مسجد کوفه می بردند ده دقیقه ای فاصله بود که پیاده رفتیم. توی مسیر مردم پیاده به سمت مسجد کوفه حرکت می کردند و باز هم صحنه های زیبایی رو می دیدم و به فکر فرو می رفتم و پیش خودم غبطه می خوردم چه عشقی این مردم دارند؟چه اعتقادی ؟ حدود ساعت 10:30 به مسجد کوفه رسیدیم . بافت قدیمی این مسجد و اطراف آن خیلی توجهم رو جلب کرد و حس خوبی رو بهم منتقل کرد. در اطراف مسجد یک ایرانی توجهم را جلب کرد که برای عده ای سخنرانی می کرد. مردم داشتند یکی یکی به این جمع می پیوستند و من هم رفتم ببینم در مورد چی صحبت میکنه. روضه می خواند از غربت و مظلومیت حضرت علی ع میگفت و مردم اشک می ریختند. پس از سخنرانی این به طرف مسجد حرکت کردیم و چون آنجا امانت داری نبود! اول من رفتم به مسجد رفتم. مکانهای زیارتی این مسجد و این که در هر گوشه ای نماز داشت را برای اولین بار تجربه می کردم پیش خودم میگفتم ای کاش زودتر می آمدم یا روز قبل می امدم تا این اعمال رو بتونم انجام بدهم و چون زمان کافی نداشتم و علی هم بیرون منتظرم بود سریع اعمال رو  به جا آوردم - البته نه به دل جمع و کامل رفتم - و از مسجد خارج شدم تا علی هم بیاید و اعمال را انجام دهد. ساعت 13:30 بود که پیاده روی رو از مسجد کوفه به سمت حرم امام حسین ع آغاز کردیم و این بار طریق العلما رو دوست داشتیم تجربه کنیم و در این مسیر قدم برداریم.

 

ادامه مطلب


.:: نجف - پنجشنبه 97/8/3 اذان مغرب ::.

چند دقیقه ای مانده به اذان مغرب که به شهر نجف رسیدیم. ترافیک، ازدحام جمعیت و شلوغی خیابانها غوغا می کرد، موکبها در هم تنیده و از چند کیلومتری حرم مطهر حضرت علی ع زده شده بودندو یک فضای زیبای عشق و عاشقی را تصویر کشیده بودند ؛ آسمان ابری و توام با  رعد و برق هایی توجهمون را به خودش جلب می کرد. ماشین تا جایی که امکانش بود ما را برد و سرانجام در نزدیکترین نقطه به حرم از ماشین پیاده شدیم و ادامه مسیر ار پیاده رفتیم. در مسیر  موکبها رو یکی یکی رد میکردیم و از دیدن این همه عشق و محبت به خاندان اهل بیت لذت می بردیم ،رعد و برق ها همچنان ادامه داشت هنوز چند دقیقه ای از پیاده روی نگذشته بود که بانگ اذان مغرب بلند شد. به یکی از موکبها که سجاده های نماز را برای زوار پهن کرده بود رفتیم با شروع نماز باراندگی شروع شد وتا بعد از نماز هم ادامه داشت. این برای سومین بار در امروز بود که زیر باران ماندیم. بارندگی چند دقیقه ای طول نکشید و پس از توقف، به مسیر ادامه دادیم.

ادامه مطلب


 دیروز آقای در جلسه با معاونین و مدیران وزارت نیرو باز دوباره یک جمله قصاری رو فرمودند که خیلی خنده دار بود. ایشون فرمودند حل مشکل کم آبی از طریق بارور کردن ابرها یک تفکر شاهانه است. یعنی واقعا ادم از تعجب شاخ در میاره که چی بگه. دانشی که حدود هفتاد هشتاد سال  است که در خدمت انسان است و فارغ از خوب یا بد بودنش بعنوان یک راهکار برای حل مقطعی خشکسالی مطرح میشه؛ حالا چطور شده که از دید رئیس جمهور تفکر شاهانه تلقی شده الله علم. البته حالا چون سپاه اعلام کرده ما اینکار را می توانیم بکنیم و حاضریم کمک دولت بکنیم می خواهد این تفکر شاهانه را به سپاه پاسداران بچسباند وگرنه این دیگه یک کار صرفا علمی و ربطی به ت ندارد.

من با بارور سازی ابرها نمیتونم بفهمم که این کار یک تفکرشاهانه است ولی مذاکره با آمریکا و بستن با کدخدا را میتونم بفهمم که یک تفکر شاهانه است چون که شاه عاشق رابطه با آمریکا بود. داشتن خانه چند صد میلیاردی در شمال تهران یک تفکر شاهانه است چون که شاه هم در شمال تهران بود. منتقدین را با دهها عنوان تحقیر کردن یک تفکر شاهانه است چونکه شاه هم منتقدین را محکوم میکرد و بسیاری از مصادیق دیگر از این دولت که خیلی راحت تفکر شاهانه حاکم بر دولت راستگویان و درستکاران را میتوان دید.


در مقطع یک ماه و چهل روز گذشته تونستم سه چهار کتاب در مورد موضوعی که توجهم را جلب کرده بود مطالعه کنم و ان شاء الله با خرید چند کتاب دیگر همچنان ادامه خواهد داشت نتیجه این مطالعات برام بسیار عالی بود خیلی افق دیدم رو نسبت به مسئله ای که دنبال می کردم باز کرد و از این بابت خیلی خوشحالم و البته صد افسوس که چرا تا پیش از این نسبت به این مسئله غافل بودم.

یکی از این کتابهایی که مطالعه کردم کتاب "رحمت واسعه" مجموعه بیانات کوتاه حضرت ایت الله العظمی بهجت ره بود. خیلی این کتاب مفیده و مطالعه اون رو بهتون پیشنهاد می کنم. در صفحه 194 این کتاب آقای بهجت تلنگری بهمون زدند که ذکر آن خالی از لطف نیست.

سعد وقاص، پدر عمر سعد، با اینکه از اصحاب شورا بود و با علی بیعت نکرد و از معاویه هم مهمتر بود، وقتی به معاویه رسید، گفت: السلام علیک ایها الملک! درود بر تو ای پادشاه. معاویه  به او اعتراض کرد که چرا امیرالمومنین نمی گویی؟ گفت: از این راهی که تو این منصب را به دست آوردی، اگر به من می دادند، نمی پذیرفتم!

آنچه معاویه و یزید بالفعل داشتند، ما بالقوه داریم. خیلی به خود مغرور نشویم . این طور نیست که آنها از جهنم آمده باشند و ما از بهشت.به خدا پناه می بریم!


چند وقت پیش توی جلسه ای که بچه ها برای " روضه های هفتگی " بحث و تبادل نظر می کردند گفتم یکی از سوالاتی که ما  باهاش مواجه میشیم  و قطعا یکسری از جوانها و نوجوانها از ما می پرسند اینه که چرا جلسه هفتگی داریم؟اصلن چه ومی داره که ما هر هفته روضه بگیریم، سینه بزنیم ، اشک بریزم !؟ لذا ما باید از الان در این خصوص فکری کنیم و راهکارهایی بیندیشیم.


امروز یکی از سخنرانیهای استاد حسین انصاریان را مطالعه میکردم یک روایت خیلی جالب ایشون مطرح کردند که بی ارتباط به بحثی که در اون جلسه مطرح کردم نیست.


در روایت دارد(من این روایت را یادداشت کرده ام، اما الآن نمی دانم کجاست): امام هشتم در سفری که از مدینه به مرو می رفتند؛ البته نه به این شهر مشهد. امام در مسافرتشان اصلاً به خراسان(این شهری که الآن هست) نیامدند. ایشان را به مرو بردند و دو سال در آنجا نگه داشتند. بعد مأمون با برادرش امین جنگ داشت، امین در بغداد بود و لشکری را از مرو آماده کرد که به بغداد برود. در همین جایی آمد که حضرت دفن است. یکی دو روزی آنجا برای استراحت ارتش پیاده شدند، همان جا به حضرت زهر داد و همان جا هم امام دفن شد. در راهِ رفتنشان به مرو که اغلب کویر بود(ظاهراً از مدینه به بصره آمدند، از بصره به اهواز، از اهواز به حدودهای طبس، بعد تا جادهٔ کوه سرخ آمدند و از آنجا وارد نیشابور شدند. خط سیرشان در کتابخانه آستان قدس هست که از کجاها رد شدند، از کنار چه دهات هایی و چه شهرهایی)، امام آرام آرام می رفتند که دیدند یک گله آهو همه با همدیگر در این کویر گریه می کنند. امام پیاده شدند، گلهٔ آهو هم از جای خود تکان نخورد. ما طبق قرآن اعتقاد داریم که انبیا و ائمه زبان حیوانات را می دانستند. در سورهٔ نمل می خوانیم سلیمان با هدهد و مورچه گفت وگو کرده است، آن هم گفت وگوی طرفینی. مؤمن مَحرم به همهٔ عالم است؛ حالا مَحرمیت ما به اندازهٔ سعهٔ وجودی خودمان است، اما مَحرمیت آنها و بیگانه نبودن آنها به اندازهٔ هستی است.

به آهو فرمودند: چرا گریه می کنید؟ گفتند: آقا، ما هر چندوقت یک بار همه مان هر کجا که هستیم، در این کویر(همه می دانند در چه روزی)، چندوقت به چند وقت دور همدیگر جمع می شویم و در حدی که سیر شویم، برای ابی عبدالله(ع) گریه می کنیم. حضرت فرمودند: من به مرو می روم، گاهی هم که دور هم جمع می شوید، برای من هم گریه کنید؛ یعنی اگر می خواهید در دنیا بهره ببرید، یک راهش گریهٔ بر ابی عبدالله(ع) و یک راهش گریهٔ بر امام هشتم(ع) است. فَاَبَین اَن یحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْن مِنْها وَ حَمَلَهَا الاِنْسان اِنَّه کان ظَلوماً جَهولاً» شأن انسان این بود که عادل و بی ظلم زندگی کند؛ شأن انسان این بود که عالم زندگی کند، نه نفهم و نادان.

(متن)


قطعا در دور هم نشستن و گریه کردن برای امام حسین برکاتی است که ما غافلیم


یکى از طلبه هاى مرحوم شیخ محمد طه نجف (از علماى بزرگ نجف اشرف که پیش از مرحوم خراسانى مقام مرجعیت داشت) استاد و جمعى از طلاب را به میهمانى در خانه خود دعوت کرد. مرحوم شیخ محمد طه نجف دعوت را پذیرفت. میزبان سفره اى گسترد و با نان و خرما از حاضران پذیرایى کرد. همگان نان و خرما خوردند، اما شیخ به خوردن خرما بسنده کرد. اصرار صاحب خانه نیز نتوانست شیخ را وادار به خوردن نان کند. این کار شیخ تعجب حاضران را برانگیخت و استاد دلیل این کار را نیز بیان نکرد. روزى یکى از طلاب خدمت استاد رسید و علت نخوردن نان را از ایشان پرسید و براى روشن شدن قضیه، به شدت پافشارى کرد. استاد در پاسخ گفت: به دلیل حرمت یا نجاست نبود که از خوردن نان خوددارى کردم، بلکه از آن جهت بود که بانویى که نان را پخته بود، براى تهیه آن، فضیلت نماز اول وقت را از دست داده بود. طلبه سؤال کننده، محضر استاد را ترک کرد و شتابان خود را به طلبه میزبان رساند و ماجرا را با او در میان گذارد. صاحب خانه از آن زن ما وقع را پرسید و آن زن گفته شیخ محمد طه نجف را به طور کامل تأیید کرد. جاى تأمل دارد که: شیخ محمد طه نجف چگونه و با کدام پشتوانه اى به این حقیقت پى برده بود؟



اگر یک روز خسته کننده ای رو داشتید و یا اینکه دمق بودید و نیاز داشتید یه کم شارژ بشوید یکی از راههای رفع خستگی اینه که کل کل های آقای لاریجانی و کواکبیان را ببینید. واقعا دیدنیه! دو تا از بهترین شو گذاشتم که ببینید.(

اول .

دوم )




از زمانیکه بحث فیلترینگ مطرح شد و تلگرام تحت تاثیر آن قرار گرفت تقریبا فضای مجازی منظورم شبکه های اجتماعی رو گذاشتم کنار یعنی فقط یک واتس اپ هست که هیچ گروه و کانالی نداره و ایتا که چند کانال محدود که هرازگاهی به آن سر میزنم. اینکه این کار خوبه یا بد فعلن تصمیمی هست که توی این مقطع زمانی گرفتم و همچنان هم دوست دارم این کار رو ادامه بدم چومکه چند وقت پیش هم یکی از دوستان که قصد داشت یک گروه توئیتری تشکیل بدهد ازم خواست که بیام توئیتر اول وسوسه شدم ولی بازهم گفتم نه.

قبلا شنیده بودم که بعضی از این دانشمندانی که ما در دانشگاه نظریاتشان را می خونیم از دید ما زندگی شخصی جالبی نداشتند و کارهایی رو میکردند که در فرهنگ اسلامی ایرانی جزو کثیف ترین و شنیع ترین اعمال باشه و همیشه پیش خودم میگفتم اینها اگر فرهیخته بودند پس چرا اینطوری زندگی می کردند. از قضا چند وقت پیش صفحه اینستا فیروز نادری رو دیدم و جملات و اظهاراتش باعث تعجبم شد چون از قبل ایشون رو میشناختم ولی موضع گیری های ایشون رو در مورد فرهنگ و اجتماع ت نمی دونستم؛ نمونش این پستی که اخیرا توی صفحه اینستاگرامش گذاشته


هردو اماده. کدامیک رو انتخاب می کنید!!

این پست رو یک جوان بیست ساله نگذاشته بلکه نادری 73 ساله گذاشته

فقط برای اینکه حجاب رو بزنه

فقط سیاه نمایی بلده

ولی از یک چیزی خوشحالم که پیشرفت ایران در عرصه فضا و علوم دیگر بدون نیاز از اینگونه  افراد است. کسانیکه یک نقطه ضعف کوچکی رو بولد میکنند و برای آن مرثیه خوانی میکنند ولی هیچگاه حاضر نیستند پیشرفت ایران را بپذیرند حتی با یک عکس



امشب بمناسبت شب ولادت امام حسین ع یکی از سرودهای زیبای امشب سید رضا نریمانی در سال 94 رو گوش میدادم. چه شب بیادماندنی و خاطره انگیزی شد اون شب.اون شب رو خیلی دوست دارم و وقتی سرودهاشو گوش میدم حال و هوای خوبی بهم دست میده. همزمان که داشتم سرودهاشو گوش میدادم به فایل عکس های شب مراسم رفتم تا بیشتر خاطراتش برام تداعی بشه؛ نکته جالب این عکسها اینه که چند تا عکس با حال از شهید امید اکبری هست که توی این پست میزارمش به همراه دو تا از سرودهای قشنگ مراسم.
 

 

 
 
 
برای دریافت سایز اصلی عکس بر روی آن کلیک کنید
 

از زمانیکه بحث فیلترینگ مطرح شد و تلگرام تحت تاثیر آن قرار گرفت تقریبا فضای مجازی منظورم شبکه های اجتماعی رو گذاشتم کنار یعنی فقط یک واتس اپ هست که هیچ گروه و کانالی نداره و ایتا که چند کانال محدود که هرازگاهی به آن سر میزنم. اینکه این کار خوبه یا بد فعلن تصمیمی هست که توی این مقطع زمانی گرفتم و همچنان هم دوست دارم این کار رو ادامه بدم چونکه چند وقت پیش هم یکی از دوستان که قصد داشت یک گروه توئیتری تشکیل بدهد ازم خواست که بیام توئیتر اول وسوسه شدم ولی بازهم گفتم نه.

قبلا شنیده بودم که بعضی از این دانشمندانی که ما در دانشگاه نظریاتشان را می خونیم از دید ما زندگی شخصی جالبی نداشتند و کارهایی رو میکردند که در فرهنگ اسلامی ایرانی جزو کثیف ترین و شنیع ترین اعمال باشه و همیشه پیش خودم میگفتم اینها اگر فرهیخته بودند پس چرا اینطوری زندگی می کردند. از قضا چند وقت پیش به طور اتفاقی صفحه اینستا فیروز نادری رو دیدم . کنجکاو شدم بیبنم نظراتش چیه و چه نگاهی به مسائل داره یه مقداری که دنبال کردم جملات و اظهاراتش باعث تعجبم شد چون از قبل ایشون رو میشناختم ولی موضع گیری های ایشون رو در مورد فرهنگ و اجتماع ت نمی دونستم؛واقعا نمی دونم چی بگم، نمونش این پستی که اخیرا توی صفحه اینستاگرامش گذاشته


هردو اماده. کدامیک رو انتخاب می کنید!!

این پست رو یک جوان بیست ساله نگذاشته بلکه نادری 73 ساله گذاشته

فقط برای اینکه حجاب رو بزنه

فقط برای سیاه نمایی

ولی از یک چیزی خوشحالم که پیشرفت ایران در عرصه فضا و علوم دیگر بدون نیاز از اینگونه  افراد است. کسانیکه یک نقطه ضعف کوچکی رو بولد میکنند و برای آن مرثیه خوانی میکنند ولی هیچگاه حاضر نیستند پیشرفت ایران را بپذیرند حتی با یک عکس



امشب بمناسبت شب ولادت امام حسین ع یکی از سرودهای زیبای امشب سید رضا نریمانی در سال 94 رو گوش میدادم. چه شب بیادماندنی و خاطره انگیزی شد اون شب.اون شب رو خیلی دوست دارم و وقتی سرودهاشو گوش میدم حال و هوای خوبی بهم دست میده. همزمان که داشتم سرودهاشو گوش میدادم به فایل عکس های شب مراسم رفتم تا بیشتر خاطراتش برام تداعی بشه؛ نکته جالب این عکسها اینه که چند تا عکس با حال از شهید امید اکبری هست که توی این پست میزارمش به همراه دو تا از سرودهای قشنگ مراسم که ذکرش رو هم همونطور که از عکسها معلومه شهید امید اکبری گفته.
 

 

 
 
 
برای دریافت سایز اصلی عکس بر روی آن کلیک کنید
 


                                                                       من عاشق حرمتم
                                                                         دیوونه کرمتم
                                                                       عمری پای علمتم
                                                                            یاحسین
                                                                      کربلا تمام آرزومه
                                                                      کربلا رویای ناتمومه
                                                                      کربلا عکس تو روبرومه

شنیدن این

صوت زیبا را از دست ندهید


امشب شب سوم ماه رمضانه  تو مجلس بی اختیار همینطور یاد شب سوم محرم میوفتادم.شب سوم محرم خیلی احساسیه خیلی خاصه. خیلی دلتنگ محرم شدم؛ یعنی میتونم محرم امسال رو هم درک کنم.
امشب به جای شعر روضه شب سوم رومیزارم

اومدی کنج ویرونه
سرزدی آخر به این خونه
تو ببخش گرفته ام لکنت
چون لبام مثل تو پرخونه
بابام بابام کجا بودی تو تاحالا
بابام بابام انگار تو هم زدن اینا
بابام بابام عمه میگفت رفتی سفر
بابا رفتی چرا رو نیزه ها
من میدونم اخرشم از دیدنت سیر نمیشم
با اینکه تنها یه سری تو رو به هیچکی نمی دم 

شنیدن این روضه زیبا رو از دست ندهید(

اینجا)


چند شب پیش مقام معظم رهبری در دیدار با شاعران و اساتید دانشگاه فرمودند:من راجع به زبان فارسی حقیقتاً نگرانم زیرا در جریان عمومی، زبان فارسی در حال فرسایش است. من از صداوسیما گله‌مندم، به دلیل اینکه به جای ترویج زبان صحیح و معیار و زبان صیقل‌خورده و درست، گاهی زبان بی‌هویت و تعابیر غلط و بدتر از همه تعابیر خارجی را ترویج می‌کند. انتشار فلان لغت فرنگی یک مترجم یا نویسنده از تلویزیون، موجب عمومی شدن آن لغت و آلوده شدن زبان به زوائد مضرّ می‌شود. نگذارید زبان فارسی دچار فرسودگی و ویرانی شود.

امروز این رومه که به دستم رسید بررسی که کردم فقط در صفحه اول از پنج شش لغت فرنگی استفاده شده است!!! حالا در بقیه صفحه ها چه تعداد لغت بکار رفته الله اعلم. این فقط در صفحه اول یک رومه است؛ چند رومه داریم؟ چند هفته نامه؟ ماهنامه فصلنامه سایتها و صدا و سیما رادیو خبرگزاری های گوناگون که اگر بخواهند این گونه از لغات فرنگی استفاده کنندزبان فارسی دچار یک بحران می شود. نکته ای که خیلی نگران کننده است استفاده این لغات در گفتار و نوشتار  به یک عادت تبدیل شود که در این صورت این بحران تبدیل به یک فاجعه می شود و نکته بسیار نگران کننده تر این است که همه نظاره گر هستند و هیچ کسی و یا هیچ نهاد یا سازمانی تلاشی نمی کنند که در جهت حل این مشکل اقدامی کنند و روز به روز هم دامنه این لغات در حال افزایش است بنظرم حداقل آن این است که قوانینی برای رسانه های دیداری و شنیداری تصویب شود که انها را مم کند تا از این لغات استفاده نکنند


مدتی است که در مدیریت شهری به بهانه رونق اقتصادی و استفاده از ساعات شب، ایده گردشگری شبانه یا "حیات شهر در شب" کلید خورده است.این طرح که تقلید از برخی کشورهای غربی است زمستان سال گذشته لایحه آن توسط شورای شهر تهران با عنوان "اام شهرداری به برنامه ریزی و بسترسازی و احیای حیات شبانه" تصویب شد و به تبع آن شهرهای شیراز و اصفهان هم این ایده را مطرح کردند.تاریخچه این طرح به حدود چهل پنجاه سال قبل برمی گردد زمانی که در شهرهای اروپایی اصطلاح شهر بیدار مطرح شد که خبر از یک شهری که فعال و پویا و البته بدون خواب را می داد!! حالا این طرح بعد از چند دهه توسط مدیران غربگرا مطرح شده تا شب های برخی شهر ها سرزنده و فعال باشد و بتواند از این طریق درآمد زایی برای شهرها داشته باشد.

این طرح سال گذشته در شورای شهر تهران تصویب شد که با مخالفت فرمانداری تهران وحتی برخی از اعضاء شورای شهر تهران روبرو شد که پس از پیگیری های فراوان و اصرار شورای شهر به صورت آزمایشی در ماه مبارک رمضان به اجرا درآمد!!

هرچند این یک طرح است و قطعا مزایا و معایبی را دارد ولی باید تمام این موارد را بررسی کرد و ببینیم که آیا گردشگری شبانه می تواند برای شهر و مردم آن مفید باشد ؟ در حقیقت طرح گردشگری شبانه نیاز به یک پیوست فرهنگی اجتماعی دارد که این ایده را براساس شرایط فرهنگی اجتماعی مان بومی سازی کند. در اسلام به صراحت تاکید شده است که شب برای آرامش و استراحت است و روز برای کار و تلاش. اینکه چون در شهرهای غربی تا نیمه شب و یا تمام روز را فعالیت می کنند پس شهرهای ماهم باید به این سمت و سو برود این کاملا اشتباه است و قطعا نیاز به بررسی دارد. بنظرم گردشگری شبانه دست آوردی جز تغییر سبک زندگی مردم ندارد و قطعا لطماتی را به جامعه وارد خواهد کرد و آن را می توان بعنوان یکی از مصادیق پروژه "نفوذ" بررسی کرد.  


به روی نیزه ها سر تو بی بدن
فدای غربتت غریب بی کفن
نفس نفس زدی به یاد مادرت
کسی پیشت نبود دمای آخرت

به روی نیزه ها سر تو بی بدن
فدای غربتت غریب بی کفن
نفس نفس زدی به یاد مادرت
کسی پیشت نبود دمای آخرت

برگرفته شده از arrahimi.blog.ir
به روی نیزه ها سر تو بی بدن
فدای غربتت غریب بی کفن
نفس نفس زدی به یاد مادرت
کسی پیشت نبود دمای آخرت

برگرفته شده از arrahimi.blog.ir

داره میرسه به گوش، صدای یه قافله
کاروان حضرت اربابه
پا به پای قافله، این دل زار منم
مث قلب زینبت بی تابه
میدونی حاجت منو، ولی بزار بازم بگم
سه کلمه ست فقط آقا،پیاده، اربعین، حرم

اربابم شبای جمعه دل حرمه
اربابم فدایی سرت سرمه
حسین وای،حسین وای
------------

صوت زیبای این هفته را از دست ندهید(

اینجا )


دیروز با یکی از اساتید حوزه و دانشگاه قرار داشتم از محل کار مستقیما رفتم دفتر ایشون منتها یک ساعت زودتر! در این فاصله یک ساعت با اینکه زیاد احساس گرسنگی نمی کردم ولی گفتم با یه ساندویچ ساده یه "ته بندی" بکنم. اطراف دفتر ایشون را گشتم ولی مغازه ساندویچی نبود باز هم گشتم و کمی دور شدم تا اینکه روبرویم اون طرف خیابون دیدم مغازه ساندویچی هست دوسه قدم که رفتم طرف مغازه فروشنده رو که دیدم، مسیرم رو عوض کردم و به راهم ادامه دادم. نمی دونم چرا این واکنش رو نشون دادم ولی پیش خودم گفتم درسته گرسنه هستی ولی از همه جایی هم نباید غذا تهیه کنی! و دوباره به مسیرم ادامه دادم تا اینکه وقتی دیدم مغازه ای دیگه نیست برگشتم و رفتم داخل ماشین نشستم تا وقت قرار فرا برسه.
دیشب بعد از این اتفاق داشتم مطالعه میکردم که مطلبی از یکی از علما در همین خصوص توجهم رو جلب کرد و برایم خیلی جالب شد که این واکنشم با این مطلب ارتباط داره.

از غذای بازار نخورید که تا چهل روز حس و حال عبادت را از شما می‌گیرید."
در توضیح این سخن باید گفت: که نفس آشپز بر ملکوت غذا اثر دارد، حتی این قدر این موضوع دقیق و رقیق است که نگاه اشخاصی که در آن مغازه رفت و آمد می‌کنند به آن غذا نیز خالی از تأثیر نیست!
لذا مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی فرمودند:
(از غذاها و میوه هایی که چشم مردم به آنها افتاده تهیه نکنید!)
لذا اگر امکان دارد برای تهیه‌ی ما‌یحتاج از مغازه‌ای خرید کنیم که شخص مؤمن و مقیدی باشد و معتقد به حلال و حرام باشد.
ممکن است از جهت ظاهری غذایی پاک باشد اما از جنبه ملکوتی با تأثیر گرفتن از نفوس اشخاصی که در تهیه و طبخ غذا نقش دارند ناپاک باشد.
و کسانی که در طبخ غذا نقش دارد حالات و نیات و با طهارت بودن یا نبودن و عصبانی بودن یا خوشحال بودن و یا ناراحت بودنشان در غذا تأثیر می گذارد.
یکی از اساتید طب میفرمودند: با یکی از اهل سلوک در صف نانوایی ایستاده بودیم، بعد از چند دقیقه نانوا با یکی از مشتری ها دعوایش شد، وقتی دعوا تمام شد و نوبت به ایشان رسید از آن نان هایی که حاضر شده بود و جلوی نانوا قرار داشت نخریدند و فرمودند حالت عصبانیت نانوا به این نان‌ها منتقل شده و استفاده از این نان‌ها تاثیر بدی بر نفس میگذارد.
اگر غذایی شبهه ناک بود و یا نمیدانستیم که کاملا پاک است یا خیر (مثل اکثر غذاهای زمان حاضر) میتوانیم اول غذا یا قبل از هر لقمه "بسم الله الرحمن الرحیم" بگوییم و با وضوء باشیم


امشب حس و حال شب هایی که پست را میزاشتم، ندارم.
هیچ وقت دوست نداشتم پست های این شب رو از رو عادت بزارم.
 امشب نمیدونم چرا؟
ولی میدونم!
این دوسه روز کلن تمام حس و حال خوبم رفت.
عهدم به منزل نمی رسد
و تقریبا متزل
عهدی که سحرگاه چهلم باید در بین الحرمین تمام میشد
ولی امسال شاید شاید . اربعین کربلا نباشم
 

صلی الله علیک یا ابا عبدالله

همین!


**صلی الله علیک یا اباعبدالله**

مسیر روضه باز به سمت گودال رفت
حسین کنار آب تشنه لب از حال رفت
به سر ن زینب کنار مقتل گفت
از سر من دیگر سایه ی اقبال رفت
خستگی از بدنت می ریزه
داره نیزه ز تنت می ریزه
مگی چی گفتی عدو سنگت زد
داره خون از دهنت می ریزه

 

اگه می خواهی یک بار دیگر در محرم نفس بکشی،اگه از گریه سیری که در محرم نکردی خجلت زده ای،اگه دلت رو یک بار دیگر می خواهی به نخ علم امام حسین گره بزنی. این فیلم کوتاه رو از دست نده (

فیلم)


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شما بعنوان مسئول پدافند هوایی در دوران دفاع مقدس بفرمایید چرا شهید بابایی در دوران مسئولیت شما توسط پدافند خودی به شهادت رسید؟

 

پی نوشت:

در جلسه

امروز هیئت دولت گفته 7سال مسول پدافند هوایی بودم، در مخیله ام نمی گنجد که یک هواپیمای مسافربری در مسیر هوایی و در کنار فرودگاه بین المللی مورد اصابت قرار گیرد.


دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندهید.

 

 



مدت زمان: 2 دقیقه 5 ثانیه


چند وقتیه  سوالی که برایم بوجود اومده اینه که میزان تاثیر پذیری شهرهای ایران از لیبرالیسم و تمدن غرب در حوزه برنامه ریزی شهری بویژه بعد از انقلاب اسلامی چقدر است؟ جواب به این سوال بنظرم میتونه یکسری از مشکلاتی که امروز شهرهای ما با آن مواجه است را حل کند در حقیقت مشخص می کند که منشاء مشکلات ما در شهرها از کجاست؛ این مسئله انجایی اهمیت آن مشخص می شود که انسان بوضوح دو رویکرد متفاوت و البته متضاد را در برنامه ریزی شهرها می بیند شهرهای ما امروزه آمیخته ای از برنامه ریزی شهری اسلامی و غربی است که بنظرم رویکرد غرب بنا به دلایلی در حال گسترش می باشد. شهر مشهد و قم نمونه بارز برخورد این دو جریان فکری می باشد که مدیران آن نسخه های غربی را الگوی خود قرار داده اند!


اوایل امسال بود (30 خرداد ماه) اعضای شورای شهر با دعوت و اعلام همکاری برخی جوانان شهر تصمیم گرفتند که از نظرات جوانان در مدیریت شهری استفاده کنند و به عنوان بازویی برای آنها باشند. بنده در حوزه فرهنگی و مسائل شهری چند نکته را گفتم که یکی از انها نداشتن یک رسانه قوی در شهر و شهرستان بود. مردم دولت اباد و در کل برخوار یک بلندگو قوی ندارند یک رومه، هفته نامه،ماهنامه،گاهنامه ، سایت خبری و. متاسفانه نداریم و همین باعث شده که طی سالیان متمادی حق مردم شهرمون پایمال بشود. هرچند در این جلسه خانم داوری از اعضای شورای شهر به نوعی مخالف بودند ولی این مطلب را طی این چندسال خودم دنبال کردم و به این صحبتی که کردم کاملا معتقدم. تریبون ضعیف یکی از مهمترین مشکلات ماست و متاسفانه مسئولین توجهی ندارند.

این چند روز که اعضای شورای شهر با شهرداری اصفهان بر سر میدان فرزانگان و عدم رعایت تعهداتش اختلاف دارند، این مسئله بوضوح پیداست.


روز جمعه حضورم در انتخابات از لحاظ مکان و زمان متفاوت بود. در همه انتخابات مقید بودم تا جایی که امکانش هست اول وقت حضور پیدا کنم و با یک سری آداب و رسوم ابداعی خودم. در این انتخابات تصمیم گرفتم که در اصفهان رای بدهم ولی متاسفانه نتوانستم صبح زود بروم پای صندوق رای و با یک تاخیر هفت هشت ساعته حدود یاعت چهار چهارونیم بود که به یکی از حوزه های نزدیک بیمارستان غرضی مراجعه کردم و به لیست مورد تایید آیت الله مهدوی رای دادم.

 

هرچند هنوز آمار رسمی از حضور مردم در انتخابات اعلام نشده ولی با بررسی میدانی و پرس و جویی که از دوستان داشتم و آمارهای ارائه شده تا این لحظه نشان می دهد که مردم حضور کمرنگ تری نسبت به انتخابات های قبلی داشتند. اینکه چرا این انتخابات این جور شد نیاز به بررسی و تحلیل دارد که کار من و امثال من نیست که نظر بدهیم . ولی آنچه که از شواهد پیداست مردم واقعا از مسولین گلایه مندند به خصوص در این دوسال اخیر. دوسالی که در هر روز آن میشد بی تدبیری و بی هنری مسولین رو دید؛ در این دوسال هر روز مردم خودشان را در تنگناهای اقتصادی می دیدند و مستقیم سفرشان را تحت تاثیر قرار می داد. تصمیماتی که هر روز وضع مردم را بدتر می کرد مردم هم چاره ای جز تحمل یک فشار اقتصادی بر اثر بی تدبیری و بی خیالی مردم را نداشتند؛ هر روز مذاکره مذاکره مذاکره هر روز آمریکا آمریکا آمریکا و اینها هم دردی از مردم رو دوا نکرد. اینکه تا چقدر عمدا بوده یا سهوا این بحث دیگری است ولی برای نمونه مردم صبح از خواب بیدار بشوند و ببینند بنزین گران شده و با کمال وقاحت رئیس جمهور هم بیاید بگوید من هم وقتی بیدار شدم دیدم بنزین گران شده! مردم چه حالی پیدا می کنند.آیا برآشفته نمی شوند؟ ویا مفاسد اقتصادی دیگری که هر روز میبینیم که یک پای ثابت آنها دولتها و مسئولین هستند!
این مردم همان مردم چند روز قبل 22 بهمن و تشییع کنندگان شهید سلیمانی هستند پای کار این انقلاب و نظام  اسلامی هستند ولی از مسئولین بدعهد و دروغگو که هر روز باتصمیمات و ت هایشان عرصه زندگی رو بر مردم تنگ می کنند بیزارند. بنظرم این مجلس کار بسیار سختی دارد باید با مجموعه قوانین و تصمیماتش نقاط ضعف دولت رو پوشش دهد و یکبار دیگر اعتماد مردم رو به مجلس  برگرداند و از هم اکنون زمینه ساز یک انتخابات پرشور  رو برای سال 1400 فراهم کند.

یک کاری میخام انجام بدم برای اولین بار که چند ماهی است شروع کردم و به نیمه راه رسیده؛البته تا اینجای کار من بهره برداری خودم رو کردم و به نتیجه ی خوبی رسیدم و اگر همین جا هم متوقف بشه حرجی برایم نیست چون که کارم رو انجام دادم ؛ حالا از اینجا به بعد میخام مسیرم رو عوض کنم و به نقطه ای که مدنظر دارم برسم . م هایی انجام دادم و از نظرات دیگران استفاده کردم و شاید اواخر این هفته رسما شروع کنم. 

 


روز جمعه حضورم در انتخابات از لحاظ مکان و زمان متفاوت بود. در همه انتخابات مقید بودم تا جایی که امکانش هست اول وقت حضور پیدا کنم و با یک سری آداب و رسوم ابداعی خودم. در این انتخابات تصمیم گرفتم که در اصفهان رای بدهم ولی متاسفانه نتوانستم صبح زود بروم پای صندوق رای و با یک تاخیر هفت هشت ساعته حدود یاعت چهار چهارونیم بود که به یکی از حوزه های نزدیک بیمارستان غرضی مراجعه کردم و به لیست مورد تایید آیت الله مهدوی رای دادم.

 

هرچند هنوز آمار رسمی از حضور مردم در انتخابات اعلام نشده ولی با بررسی میدانی و پرس و جویی که از دوستان داشتم و آمارهای ارائه شده تا این لحظه نشان می دهد که مردم حضور کمرنگ تری نسبت به انتخابات های قبلی داشتند. اینکه چرا این انتخابات این جور شد نیاز به بررسی و تحلیل دارد که کار من و امثال من نیست که نظر بدهیم . ولی آنچه که از شواهد پیداست مردم واقعا از مسولین گلایه مندند به خصوص در این دوسال اخیر. دوسالی که در هر روز آن میشد بی تدبیری و بی هنری مسولین رو دید؛ در این دوسال هر روز مردم خودشان را در تنگناهای اقتصادی می دیدند و مستقیم سفرشان را تحت تاثیر قرار می داد. تصمیماتی که هر روز وضع مردم را بدتر می کرد مردم هم چاره ای جز تحمل یک فشار اقتصادی بر اثر بی تدبیری و بی خیالی مردم را نداشتند؛ هر روز مذاکره مذاکره مذاکره هر روز آمریکا آمریکا آمریکا و اینها هم دردی از مردم رو دوا نکرد. اینکه تا چقدر عمدا بوده یا سهوا این بحث دیگری است ولی برای نمونه مردم صبح از خواب بیدار بشوند و ببینند بنزین گران شده و با کمال وقاحت رئیس جمهور هم بیاید بگوید من هم وقتی بیدار شدم دیدم بنزین گران شده! مردم چه حالی پیدا می کنند.آیا برآشفته نمی شوند؟ ویا مفاسد اقتصادی دیگری که هر روز میبینیم که یک پای ثابت آنها دولتها و مسئولین هستند!
این مردم همان مردم چند روز قبل 22 بهمن و تشییع کنندگان شهید سلیمانی هستند پای کار این انقلاب و نظام  اسلامی هستند ولی از مسئولین بدعهد و دروغگو که هر روز باتصمیمات و ت هایشان عرصه زندگی رو بر مردم تنگ می کنند بیزارند. بنظرم این مجلس کار بسیار سختی دارد باید با مجموعه قوانین و تصمیماتش نقاط ضعف دولت رو پوشش دهد و یکبار دیگر اعتماد مردم رو به مجلس  برگرداند و از هم اکنون زمینه ساز یک انتخابات پرشور  رو برای سال 1400 فراهم کند.

یک کاری میخام انجام بدم برای اولین بار که چند ماهی است شروع کردم و به نیمه راه رسیده؛البته تا اینجای کار من بهره برداری خودم رو بردم و به نتیجه ی خوبی رسیدم و اگر همین جا هم متوقف بشه حرجی برایم نیست چون که کارم رو انجام دادم ؛ حالا از اینجا به بعد میخام مسیرم رو عوض کنم و به نقطه ای که مدنظر دارم برسم . م هایی انجام دادم و از نظرات دیگران استفاده کردم و شاید اواخر این هفته رسما شروع کنم. 

 


 پست رو از وضعیت امروز واتس آپم انتخاب کردم. امشب بالاجبار برنامه دورهمی رو میدیدم؛ یه دفعه این فکر به ذهنم خطور کرد که چطور این برنامه با جمعیتی حدود صد و صدوپنجاه نفر باید برگزار بشه ولی نماز جماعت ها و جمعه ها و هیئات باید تعطیل بشه.!!!

از اوایل هفته تصمیم گرفتم که حتما سه شنبه شب تو جلسه هیئت هفتگیمون شرکت کنم و الحمدلله همینطور هم شد و باز خدارو شکر که خیلی چسبید! خیلی دوست داشتم. همیشه به خوم میگم زمانی می آید که حسرت این دورهمی ها رو میخوریم، حسرت این پای منبر نشستن ها،حسرت گریه کردن ها. این دورهمی کجا و آن کجا

 

 


 پست رو از وضعیت امروز واتس آپم انتخاب کردم. امشب بالاجبار برنامه دورهمی رو میدیدم؛ یه دفعه این فکر به ذهنم خطور کرد که چطور این برنامه با جمعیتی حدود صد و صدوپنجاه نفر باید برگزار بشه ولی نماز جماعت ها و جمعه ها و هیئات باید تعطیل بشه.!!!

از اوایل هفته تصمیم گرفتم که حتما سه شنبه شب تو جلسه هیئت هفتگیمون شرکت کنم و الحمدلله همینطور هم شد و خدارو شکر که خیلی چسبید وخیلی دوست داشتم. همیشه به خوم میگم زمانی می آید که حسرت این دورهمی ها رو میخوریم، حسرت این پای منبر نشستن ها،حسرت گریه کردن ها. این دورهمی کجا و آن کجا

 

 


این روزها عجیب دلمون تنگ شده برای یه سرفه یا یه عطسه درست و حسابی توی جمع!!! همه حواسشون به همدیگه هست و به شدت همدیگه رو زیر نظر دارند. فقط کافیه یه سرفه یا عطسه بکنی حتی دیگه جات تو خونه هم نیست چه برسه محل کار و فضاهای عمومی. یه عطسه که بکنی همه بهت نگاه میکنند و پیش خودشون میگند نکنه این کرونا داشته باشه، نکنه ناقل باشه خلاصه اینقدر بهت نگاه میکنند که شرمنده میشی این از مردم ؛ اگه تو جمع دوستان وهمکاران باشی که دیگه وضعیت بدتر ازاینه! رفتی دکتر؟ حتما برو دکتر؟ یه کم به خودت برس؟ تبت رو حتما چک کن و سین جیم های دیگه که آدم توبه کار میشه که چرا سرفه کردم

دیروز نزدیک غروب بود از سرکار که برمیگشتم سر راهم رفتم از نانوایی میدان حج نون بخرم تو صف نانوایی یه پنج شش نفری بودند، همینطور که ایستاده بودم فکر میکردم که نکنه یکی از ینها کرونا داشته باشه، نکنه میز نانوایی آلوده به کرونا باشه و فکرای مختلف که یه دفعه بی اختیار ذهنم رسید به این حدیث گهربار نعمتان مجهولتان:الصحه و الامان این روزها مصداق بارز این حدیث است. سلامتی مردم که تحت تاثیر این ویروس قرار گرفته و هر لحظه ممکن است سلامتی انسان بوسیله این ویروس در معرض خطر باشه و در نتیجه امنیت روحی روانی و اقتصادی مردم بوسیله ان به شدت پایین امده و خانه نشینی مردم و رکود سنگین کسب و کار را در پی داشته است.


چند روز پیش با ماشین میخاستم یه نیم دور بزنم و برم ماشین رو پارک کنم که یه اشتباه محاسباتی کردم و ماشین کشید به سپر پرایدی که پارک بود؛ماشینم رو پارک کردم رفتم ببینم چطور شده دیدم سپر ماشین تو رفته و دوتا سوراخ نسبتا بزرگ ایجاد شده. تعجب کردم که این تورفتگی از ماشین من باشه !بهرحال نیم ساعتی اونجا کار داشتم و هردفعه ای هم نیم نگاهی میکردم که اگه صاحب ماشین اومد بهش اطلاع بدم. کارم تموم شد ولی نیومد چنددقیقه ای هم منتظرش ایستادم ولی خبری نشد ناچارا برایش یادداشت گذاشتم. شب ساعت نه ونیم ده بود که زنگ زد گفت یادداشتت رو دیدم  وتشکر کرد که بهش اطلاع دادم و گفت الان تاریکه فردا میبینم ولی تو همون قسمت یه تورفتگی داشت که اگه بیشتر شده بود بالاخره فردا باهم صحبت میکنیم که دیگه تماس نگرفت.

دیشب چهارشنبه سوری بود مردم رو به سه گروه تقسیم کردم عده به دستورات پزشکان گوش کردند و به خاطر شرایط موجود (کرونا) بیرون نیامدند، عده ای هم آمدند بیرون رسم مزخرف چهارشنبه سوری رو انجام دادند و آتش روشن کردند و موسیقی و اسپیکر هایی با صداهای گوشخراش و گروه آخر هم به هر دوگروه خدمت کردند و شهر رو ضدعفونی کردند تا خدمتی باشد به مردم برای مبارزه با کرونا

اخبار و مطالبی که توی سایتها میخانم معمولا قسمت نظراتش رو هم میخونم ببینم مردم نظرشون راجع به اون مطلب چیه دیروز مطلبی خوندم به قسمت نظراتش مراجعه کردم دیدم یکی از کاربران مطلبی رو گذاشته که برایم خیلی جالب بود: "سلام استاد شما که فرمودید بذارید من هم یک خاطره بگم: به رسم دید و بازدید بعد از هر هیات میثاق با شهدای دانشگاه، یکی از بچه ها آمد سمت من و چون دیگران به غلط ما را هم پخی حساب می کنند، عرض ادب کرد و معانقه ای. بعد چند دقیقه ای من رو نگه داشت و از اینکه چقدر امام حسین علیه السلام ما را با همه بدی هایمان قبول دارد و خریده است و این که ما میتوانیم بیاییم هیات را نشانه همین فضل دانست و . خب هیات دیروقت تمام شده بود، مثلا 11 شب (به قول قدیمی ها به ساعت قدیم!). یکی زنگ زد بهش و او انگار عنان از دست داده باشد پی حرفش را با من قطع کرد و محکم بازوی مرا فشار داد که جایی نروم و مرا همین طور نگه داشت! چند نفری هم دور ما بودند. به پشت گوشیه کمی گوش داد و بعد داد زد که بندازشون بیرون . اینا موس موسشوننه. سه ماهه اجاره نداده. به زحمت دستش را از بازوم باز کردم ته قلبم گفتم که این مرام ندارد، عاقبت بخیر نمیشود. خلاصه این اواخر دیدم توی تلویزیون به عنوان محتکر ماسک جزو چند نفر شده . خیلی دور نیست از مااگر ما هم انصاف نداشته باشیم."


اوایل هفته گذشته احساس ضعف، سردرد و تب بر بدنم حاکم شد و نزدیک دوسه روز من رو از کار زندگی انداخت یعنی از سه شنبه تقریبا برگشتم به روال طبیعی ؛ در این چند روز از یک طرف با این مختصر بیماری دست و پنجه نرم میکردم و از طرف دیگه نگران این بودم نکنه کرونا باشه! اوجش شنبه هفته گذشته ساعت 1/5 تا 4/5 صبح بود که امون را بریده بود و چندبار تصمیم گرفتم که برم بیمارستان ولی تحمل میکردم و به خودم میگفتم الان خطر مراجعه به بیمارستان بیشتر از خوب شدنمه و این درد و مریضی رو تحمل کردم تا اینکه کم کم خوب شدم و کارهای روزانه خودم رو از سر گرفتم.

هنوز صد صفحه از کتابی که برای مطالعه دست گرفته بودم تمام نشده بود که این مریضی اومد به سراغم و برنامه مطالعاتی ام رو کامل بهم ریخت. امروز صفحه های پایانی این کتاب حدود 460 صفحه ای رو ورق میزدم و خوشحال از اینکه بالاخره این کتاب داره تموم میشه و دید بازتر و بهتری نسبت به موضوع مورد مطالعه پیدا کردم.


گاهی وقتها سفر باید نه پیمودن راه
که رفتن به دل یک رویداد
آنجا که تو نیستی ولی می بینی !
آنجا که حضورت در پس دیده گان کنجکاویست
آری، سفر به قاب یک تصویر
در واپسین روزهای اولین ماه از فصل خزان است
هوا نه سرد است نه گرم
چه جمعیتی!چه همهمه ای، چه سرو صدایی
خیابان تا چشم کار می کند مملو از جمعیت
مردم همه به یک سو در حرکت
شانه به شانه
در کنار هم
این ایمان است با یک لباس چهارخانه
خیلی گرم در حال صحبت با دوستش
نوجوانیست تر و فرزْ و کاری
سه ماه تابستان را از صبح تاشب
در فست فودی مشغول است
ولی درسش متوسط، در ذهنش آرزوها می پروراند
کشتی گیر است، یکی دو سالیست 
کشتی می گیرد و آرزویش این است روزی 
بر سکوی قهرمانی المپیک بایستد
و پرچم ایران را بالا ببرد
او هر روزش در حال مبارزه است
چند قدم جلوتر از ایمان 
مهین خانم را با النا می بینید
دوختر دارد و یک پسر
آرزو 15 ساله، امین 9ساله و النا خانمه 5 ساله
آرزویش این است که بچه هاش دکتر مهندس بشوند
همه توصیش همینه، بروید درس بخوانید
تا برای جامعه مفید باشید
تا جامعه ساخته شود
او همیشه یاد قدیم ها در ذهنش جاریست
رنج ها، سختی ها، مشکلات
یک خانواده شلوغ پلوغ با بچه های 
قد و نیم قد با وضعیت نه چندان خوب
حالا برای بچه هاش می خواهد سنگ
تمام بگذارد تا به نوبه خود در ساخت
جامعه موثر باشد 
سعید با اون کلاه نقابی در کنار دوستش جواد آقا
چاق سلامتی آقاسعید با علی کوچولو
 و شیطنت های همیشگی او با بچه ها
آقا سعید لیسانس برق داره، بعد از سربازی
حدود دوسالی بیکار بود و الان در یک
شرکت دانش بنیان در حال کار است
بگی نگی عاشق شده و حالا
باید برای خودش آستینی بالا بزند!
اما پدر می گوید زود است و مادر 
می گوید خیر، همین الان !
اینجا ایران است، مردمش با هزار و یک قصه و غصه عاشق این سرزمین
اینجا ایران است، مردمش تا پای جان پای کار این سرزمین
اینجا ایران است، قلب هر ایرانی به عشق ایران می تپد
اینجا ایران است، همه امیدوار به ایرانی بهتر
اینجا ایران است، حب الوطن من الایمان

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها